برای پیشرفت، آبشخور غول ها را قطع کن
روسای جمهور میآیند و میروند: خاتمی با رویکرد اصلاحات سیاسیاش، احمدینژاد با روحیۀ پراگماتیکش و روحانی با گرایش تکنوکراتش. اما نمیدانم چرا هیچکدام از پس خودروسازها و بنیادها و صندوقها و … برنمیآیند: همچنان همان پراید و سمند، همچنان همان تکنولوژیهای قدیمی، همچنان ارتباط نداشتن دانشگاه و صنعت و بیکاری فارغ التحصیلان و … . برای آخرین نمونه، همین چند روز پیش بود که رئیس سازمان حفاظت محیط زیست گفت: زور کسی در کشور به مافیای خودروسازی نمیرسد. باورش سخت است که بپذیریم خودروسازها و بنیادها و صندوقها، روسای جمهور را بتوانند با پول بخرند و تحت سیطرۀ خود درآورند؛ پس قدرت آنها در کجاست؟
اگر به گذشته خوب بنگریم، میتوانیم همواره رد پای یک بهانه و شاید بهتر بگوییم یک تهدید را مشاهده کنیم: «اگر به ما دست بزنی، صدها هزار نفر از کار بیکار خواهند شد»، «اگر به ما دست بزنی، خودکفایی ملّی را از دست خواهیم داد»، «اگر به ما دست بزنی …». پس شاید قدرت اصلی آنها در همین باشد: آنها به خوبی فهمیدهاند که رهبری، روسای جمهور، و مجلس روی موضوع اشتغال و خودکفایی ملی حساس هستند و سالهاست با مهارت تمام بر روی آن موج سواری کردهاند. هر چه باشد، سالهاست که حاکمیت، نوشداروی کشور را خودکفایی و اشتغال معرفی نموده و جزء به جزء گفتمان خود را حول آن تعریف نموده است.
اکنون یک سوال بسیار مهم: چرا در کشوری مثل کره جنوبی و ژاپن شاهد چنین باجخواهیهایی نیستیم؟ پاسخ را از زبان لینسو کیم ، که به جرئت میتوان او را تاریخ شفاهی توسعه اقتصادی کره جنوبی دانست، بشنویم: «دولت کره، موضوع صادرات را به یک موضوع مرگ و زندگی برای رشد اقتصادی کشور تبدیل نمود». جالب اینجاست که دولت کره در تحقق این مرگ زندگی، با هیچ کسی هم شوخی نداشت، حتی با کسب و کارهای بزرگ خود تحت عنوان چائبولها (نظیر سامسونگ و گلداستار و هیوندای و …): «… دولت کره از اینکه بخواهد چائبولهای ورشکستۀ دارای مدیریت بد را از غرق شدن نجات دهد به شدت امتناع میورزید و بهجای آن، چائبولهای دارای مدیریت بهتر را جایگزین آنها میساخت … در نتیجۀ این سیاست، از ۱۰ چائبولِ موجود در سال ۱۹۶۵، تنها از سه چائبول (یعنی سامسونگ، لاکیگلدستار، و اسسانگیانگ) در ۱۰ سال بعد نامی باقی مانده بود …».
و نتیجۀ این گفتمان و اقتدار همه جانبۀ دولت کره در اجرای آن؟ اشتغال آنها حل شد، GDP آنها افزایش یافت، R&D آنها جزء سه کشور اصلی دنیاست، و ارتباط صنعت و دانشگاه آنها نیز زبانزد همگان است.
به اتفاقات سالهای اخیر دقیقتر بنگریم؛ باید پذیرفت که دولت و حاکمیت، در تسخیر قدرت شرکتهای بزرگ (خودروسازها و بنیادها و صندوقها و …) درآمده است. و جالبتر اینجاست که این قدرت، نه برخاسته از پول، بلکه برخاسته از گفتمان اصلی حاکمان و دولتمردان کشور است: اشتغال و خودکفایی! از خود بپرسیم: وقتی شاگرد اول کلاس اشتغال و خودکفایی، خودروسازها و بنیادها و صندوقها هستند، چگونه میتوان آنها را به تغییر وادار نمود (چه برسد به اینکه حذف نمود؟)
قویا معتقدم که مشکل اصلی پیشرفت کشور، آشنا نبودن با فلان تئوری و فرمول اقتصادی، و نبود فلان برنامه و الگو و سند (مثلا «برنامۀ پنج ساله» و «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» و «سند اقتصاد مقاومتی») نیست؛ بلکه مسئلۀ اصلی، قدرت بازیگران ناکارای موجود است و اگرچه باورش سخت است، این قدرت، برخاسته از گفتمان اشتغال و خودکفایی است؛ ادامۀ این گفتمان بر کشور، یعنی ادامۀ پراید و سمند، ادامه تکنولوژیهای قدیمی، ادامۀ ارتباط نداشتن دانشگاه و صنعت و بیکاری فارغ التحصیلان، و در یک کلام، ادامۀ مسیر قبلی. نجات کشور، این پیکر نیمهجان، نیازمند تغییر گفتمان موجود کشور (بهعنوان آبشخور اصلی قدرت بازیگران ناکارای موجود) است؛ نجات کشور، نیازمند ظهور یک گفتمان جدید است؛ و نیازمند اتحاد رهبری-رئیس جمهور-مجلس در حذف هر بازیگری است که در قالب این گفتمان نمیگنجد. متاسفانه راه کمهزینهتری وجود ندارد.
درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...