اگر ریچارد فلوریدا راست بگوید
بدون تردید، مطالعۀ ریچارد فلوریدا بر روی مناطقِ دارای تکنولوژی و اقتصاد پیشرفته، یکی از مهمترین مطالعات حوزۀ تکنولوژی در چند دهۀ اخیر است. فلوریدا در این مطالعۀ پرارجاع و تحسین شده، به خوبی نشان میدهد که عملکرد اقتصادی هر منطقه، رابطۀ بسیار نزدیکی با حضور طبقه خلاق (که از نظر فلوریدا شامل دانشمندان، مهندسان، هنرمندان، طراحان، مدیران، متخصصان مالی و … می شود) در آن منطقه دارد. در واقع فلوریدا نشان میدهد که همین طبقه خلاق هستند که میتوانند دست به خلق تکنولوژیهای جدید در محل زندگی خود بزنند و از همین رو فلوریدا قویا توصیه میکند که در عصر جدید، استراتژی هر منطقه (اعم از شهر، ایالت و کشور) میبایست تلاش حداکثری برای جذب و نگاهداشت این طبقه خلاق در خود باشد.
اما این طبقه خلاق، چه محلی را برای زندگی خود برمیگزینند؟ فلوریدا در مطالعۀ خود نشان میدهد طبقه خلاق محلی را برای زندگی برمیگزیند که مملو از دو مورد بسیار مهم زیر باشد:
۱٫ وجود یک فضای باز که تنوع فکر و ایده را به خوبی «تحمل» کند. درواقع هر چه یک منطقه، نسبت به ورود افراد متنوع و دارای افکار جدید، فارغ از گرایشهای مذهبی و سیاسی و عقیدتی، بازتر رفتار کند، مکان جذابتری برای زندگی طبقه خلاق خواهد بود.
۲٫ وجود زیرساختهای فرهنگی باکیفیت و یکتا (ترکیبی یکتا و منحصر به فرد از هنر و معماری و موسیقی و رخداد) تا طبقۀ خلاق بتواند به تجربۀ یک سبک زندگی جذاب و منحصربهفرد دست یابد.
اکنون موضوع مهمی که پیش میآید این است که اگر مطالعۀ ریچارد فلوریدا درست باشد (به هر حال نمیتوان منکر غِنای علمی این مطالعه، تعداد ارجاعات به آن، و شواهد تایید کنندۀ موجود در آن شد) باید اذعان نمود که یکی از مهترین دو راهیهای کشور در پیشرفت تکنولوژیک و اقتصادی، تصمیمگیری در مورد چگونگی برخورد با طبقۀ خلاق است: آیا حاکمیت، دولتمردان و جامعه میخواهند با فراهم کردن یک فضای باز فکری، یعنی یک فضای تحملکنندۀ تنوع فکر و ایده (همان شعار تئوریسینهای اصلی انقلاب نظیر بهشتی و مطهری) و فارغ از گرایشهای سیاسی و مذهبی افراد، زمینۀ جذب طبقۀ خلاق به کشور و حفظ آنها را فراهم نمایند یا خیر؟ و آیا ایجاد زیرساختهای فرهنگی باکیفیت و یکتا، اساسا برای حاکمیت، دولتمردان و جامعه قابل تصور است یا خیر؟ درواقع اگر مطالعۀ ریچارد فلوریدا درست باشد، متاسفانه باید گفت که پاسخ «خیر» به دو سوال قبل، به این معنی است که کشور باید قید پیشرفت تکنولوژیک و اقتصادی را (حداقل در مقایسه با سطح جهانی) بزند. که البته طبیعی است در صورت انتخاب این گزینه، بحثهایی نظیر عقب ماندن استاندارد زندگی مردم ایران نسبت به سایر کشورها، نارضایتی عمومی، و حتی ضعف نظامی به وجود خواهد آمد.
البته مانند همیشه، تعدادی از دوستان دغدغهمندم پیدا خواهند شد که بگویند ما این حرفها را قبول نداریم و مثلا ببینید ما در زمینۀ موشکی پیشرفت داشتهایم و … . اما اگر کمی واقعگرایانهتر به موضوع بنگریم و نگاهی به قدرت رقابت صنایع ایرانی در مقایسه با صنایع جهانی بیندازیم، درخواهیم یافت که متاسفانه جز نفت، مواد معدنی و برخی مواد غذایی، حرف چندانی برای گفتن در عرصه اقتصاد جهانی نداشتهایم (میتوانید به سایت گمرک مراجعه کنید و کالاهای صادراتی را بر اساس ارزش دلاری فهرست کنید).
اگرچه نگارندۀ متن، کاملا متوجه نگرانیهای حاکمیت و طبقه متدین جامعه نسبت به تبعات جذب طبقۀ خلاق به کشور میباشد، اما همزمان قویا نیز معتقد است که برای پیشرفت تکنولوژیک و اقتصادی، به سختی بتوان راهی به جز زمینهسازی برای حضور طبقۀ خلاق در کشور تصور نمود. به هر حال، حل این دوراهیِ مهمِ پیش روی کشور، نیاز به یک تعمق جدی، خلق یک نوآوری سیاستی، و سپس اجماع بین رهبری-دولت-سیاستمداران کلیدی در اجرای آن سیاست دارد. فراموش نکنیم، اگر ریچارد فلوریدا درست بگوید …
درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...