من عصبانی نیستم (تبعات کمبود سیاستهای اجتماعی)
من عصبانی نیستم
امروز خبر بسیار خوبی را شنیدم و آن تایید شورای نگهبان برای اعطای تابعیت به فرزندان زنان ایرانی که همسران غیر ایرانی دارند بود. اتفاقی که لبخند را بر لبان بسیاری از دوستانم جاری کرد که حاصل کلید خوردن یک سیاست اجتماعی موفق در زمان وزارت دکتر ربیعی در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بود. وقتی به بیست سال گذشته کشور نگاه میکنم روند کاهشی سیاستهای اجتماعی را به صورت مشهودی میتوانم ببینم و بیشتر از آن تبعات آن در جامعه اکنون ایران. یکی ازین پدیده ها خشم و خشونت است که در تمام سطوح اجتماعی، کاری و فردی اتفاق میوفتد:
در اجتماع: هفته گذشته داشتم توی مترو میرفتم که یه نفر رو دیدم با لباس ژولیده نشسته بود کف مترو یه ویالون خراب داشت و داشت سعی میکرد درستش کنه. احتمالا از راه نوازندگی در مترو گذران زندگی میکرد. لبخندی بر لب داشت و من ازش حس خیلی خوبی گرفتم. اون موقع بود که به این فکر افتادم که چندین بار از کنار کسی با این شرایط در تهران، نیویورک یا پاریس رد شدم و در اعماق وجودم آرزو کردم که کاش یک نفر با توان فیزیکی بیشترکنارم بود، چقدر ترسیده بودم و سعی میکردم خیلی خونسرد به راهم ادامه بدم. چند بار در تهران در حال راه رفتن بودین و حس کردین آدمها اینقدر عصبانی هستن که ممکنه با کوچیک ترین حرف یا عملی از کوره در برن و شروع به پرخاش به شما بکنن؟
در محیط کار: امروز توی یه سمینار شرکت کردم در دانشگاه، یک دانشجوی تازه فارغ التحصیل جوان درحال ارائه کارش بود و در واقع داشت تلاش میکرد یک موقعیت استادی را در دانشگاه بگیره. استادای صاحب نام و متبحری توی جلسه حضور داشتن. تمام اساتید و دانشجوها با تمام وجود در حال خلق ایده و کمک به ایده هاش بودن بدون اینکه اصلا کسی به این فکر کنه که الان این ایده رو من دادم یا فلان جا من کمک کردم. حس خوب کامیونیتی و ساپورت گرفتم. چند بار تا حالا در جلساتی بوده اید که آدمها با تمام وجود و با خشم زیاد در حال ثابت کردن این بودن که حرف شما غلطه و هیچی نمیفهمین؟! چند بار همکاری پای تلفن هرچی که میتونست نثارتون کرده و شما رو با این فکر گذاشته که چرا اینقدر عصبانی بود آن فرد؟ حتی اگر شما کار بسیار خطایی کرده بودید چرا اینقدر خشم؟
در درون خودم: بارها و بارها برایم اتفاق افتاده است که به قدری عصبانی شدم که زدم به خیابون و بی هدف ساعت ها راه رفتم و یا با لحن بسیار تندی با همکار، خانواده و یا دوستان صحبت کردم. همین چند روز پیش یکی از اعضای خانواده داشت نقل قولی از یک همکار مشترک برایم میکرد و همین نقل قول باعث شد چند دقیقه ای با لحنی تند و عصبانی شروع به تخلیه هیجانی درباره ی آن همکار بکنم جوری که اون بنده خدا پشت تلفن شوکه شده بود و بهم ریخته بود. واقعا کاری که اون همکار کرده بود باید این میزان خشم رو در من ایجاد میکرد؟
من اسم این رو میذارم خشم جا به جا شده. خشمی که در اثر هزاران اتفاق اجتماعی، کاری و خانوادگی در ما ایجاد شده است و می شود و ما توان فهم به موقع و حل و مواجهه با آن را در زمان مناسب نداریم. خشمی که اکنون در جامعه ایران بسیار زیاد شده است و میتواند ریشه بسیاری از مسایل امنیتی و اجتماعی اکنون و آینده ما باشد.
من از هیچکدام از اتفاقاتی که گفتم عصبانی نیستم بیشتر از شدت این خشم در لایه های مختلف جامعه ناراحتم. این میزان از خشم بدین معنی است که هر حرکت اجتماعی یا سیاسی در جامعه اتفاق بیوفته میتواند به آنی به خشونت کشیده شود و این بسیار خطرناک است! شما هم خطر را حس میکنید؟
درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...