فریب داده های سخت
آیا ایران را نیز به باتلاق ویتنام خواهند کشاند؟
حتما برایتان جالب خواهد بود اگر بدانید که بسیاری از تاریخدانان و ژنرالهای ارشد ارتش ایالات متحده، بزرگترین افتضاح نظامی این کشور یعنی جنگ ویتنام را ناشی از ورود برنامهریزان، به خصوص رابرت مکنامارا (استاد دانشگاه هاروارد) به وزارت دفاع آمریکا و تاکید بیش از حد آنها بر اندازهگیری و شاخصهای کمّی میدانند. مکنامارا تصور میکرد که با استفاده از سیستم برنامهریزی کمّی خود (معروف به PPBS)، میتواند از درون اتاق خود و به دور از هیاهوی جنگ، به اتخاذ تصمیمات بزرگ و استراتژیک برای ارتش بپردازد. اما نقل قول برخی از تاریخدانان و ژنرالهای مشهور آمریکا در مورد این موضوع:
“… در جنگ ویتنام، برنامهریزان مکنامارا، با مسدود کردن دسترسی افسران ارشد نظامی به رئیس جمهور، کنترل همه چیز را در دستان خود گرفته بودند … آنها تا جایی که امکان داشت به کمّیسازی همه چیز و سادهسازی همه چیز میپرداختند …”
“… در جنگ ویتنام، محدود کردن تحلیلها به شاخصهای کمّیِ قابل اندازهگیری، توجه همه را از متغیرهایی که اندازهگیری آنها کار سختی بود، نظیر «تاثیر بمباران ویتنام بر میزان تمایل مردم به مقاومت»، دور کرده بود. تمرکز بر شاخصهایی نظیر «تعداد کشتهشدگان» و امثال آن، اطمینانی دروغین برای برنامهریزان مکنامارا بوجود آورده بود …”
“… هنگامیکه مشاوران مکنامارا به او خبر دادند که رئیس جمهور وقت ویتنام جنوبی در حال از دست دادن محبوبیت خود در میان رعیت ویتنام به دلیل جنبش بوداییان در آن کشور است، مکنامارا صرفا در مورد چند داده و آمار پرسید؛ اما حتی از شعارهایی که بوداییان علیه دولت سر میدادند چیزی نپرسید …”
نمیدانم این عبارتِ «هر چه را که نتوانی اندازه بگیری، نمیتوانی مدیریت کنی» را کدام بزرگواری بر سر زبان مدیران و سیاستگذاران کشور انداخت! باور به این عبارت، بگونهای در ذهن همه ریشه دوانیده که یادم میآید چند سال پیش، در جلسهای در یکی از سازمانهای تبلیغی، یکی از سیاسیون مهم، این عبارت را اسلامیزه نیز کرد و گفت: «احسنت! این مصداق همان حاسبوا قبل ان تحاسبوا است». البته در اینجا هم معتقدم که ریشۀ این نگاهِ مبتنی بر اندازهگیری و شاخصهای کمّی را مجددا باید در تبلیغات شرکتهای مشاورهای و برخی اساتید مشهورِ دانشکدههای مدیریت کشور، موسوم به «جریان برنامهریزی استراتژیک» جستجو کنیم.
هنری مینتزبرگ، شاید برجستهترین متفکر حوزۀ مدیریت، یکی از سرسختترین منتقدانِ اینگونه کمّیسازیِ همه چیز است. از نظر او، دادههای کمّی، سختند، و در برابر آنها، دادههایی مهمتر تحت عنوان نرم، نظیر «حس مشتری» یا «ماهیت جریانهای سیاسی جامعه» قرار دارد. اما دادههای نرم، تنها و تنها در دسترس کسی خواهد بود که آنها را از نزدیک و در لحظه «لمس» نماید.
اکنون نگاهی به کشور بیندازیم. از سیاستگذاری اشتغال در کشور آغاز کنیم. بارها در جلسات مهم در سطح ملی، با حضور دوستانی از سازمان برنامه و وزارت کار و وزارت صنعت و … شاهد آن بودهام که نگاه اغلب سیاستگذاران کشور به اشتغال، صرفا مبتنی بر عدد و رقم است: «متوسط تولید یک شغل در کشور چقدر است؟ چقدر بودجه داریم؟ خوب بودجه را بر آن متوسط تقسیم میکنیم و میشود میزان تولید اشتغال در امسال!». همین را نیز به رییس جمهور و مقام رهبری گزارش میدهیم! متاسفانه در این جلسات، حتی یک کلمه در مورد اینکه واقعا چه عامل یا چه دینامیکی باعث ایجاد یک شغل پایدار میشود نشنیدهام. مثال دیگری را نیز دیروز دوست عزیزم دکتر سرهنگی در مورد کیفیت صادرات ایران برایم نقل کرد. وقتی فقط کمی، از گزارشهای کمّیِ صادرات ایران فاصله بگیریم و نگاهی نرمتر به صادرات کشور بیاندازیم، متوجه تصویر دیگری میشویم: ۱۵ قلم صادراتی اول ایران، به نوعی میعاناتِ مشتق از نفت بودهاند؛ حال، عددبازیها و نموداربازیهای سیاستگذاران کشورمان را بگذارید در کنار ۵۰ میلیارد دلار «سود» سامسونگ در سال ۲۰۱۸، همه در حوزههای «هایتک».
سری نیز به خیابان فلسطین بزنیم. سالها سیاستگذارانمان در شورای عالی انقلاب فرهنگی در تلاش بودند تا در سند مهندسی فرهنگی، فرهنگ شهادت را کمّی کنند و فرهنگ عفاف را اندازهگیری؛ و برای افزایش آن شاخصها، صداوسیما ۳ فیلم بسازد و هر منطقه ۳ کتابخانه. اما واقعا در عجبم که چرا طی این همه سال، عزیزانمان این سیاستهای فاخر خود را از همان ۱۰۰ متر آن طرف ساختمانشان، بورس عینکهای آفتابی و آن دانشگاه هنر معروف، آغاز نکردهاند تا ببینید چقدر با دنیای واقعی قرابت دارد؟
قویا معتقدم که یکی از بزرگترین چالشهای مدیریتی ایران، ریشه نمودن همین تفکر مکنامارایی است. آیا مکناماراهای وطنی، ایران را نیز به باتلاقی نظیر ویتنام خواهند کشاند؟
درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...