عاملیت گم شده
چندی پیش در کلاس مردم شناسی مطلبی نوشتم در خصوص تاثیر تاریخ مذهبی اجتماعی ما در ایران بر روی مسائل توسعه ای کشور، موضوع انتخابات، مشروعیت و فشارهای اخیر بر روی ایران باعث شد که تصمیم بگیرم بخشی از آن مطلب را به فارسی در چند پاراگراف آتی بازگو کنم. میخواهم از دوستانی که مشاهدات من را نداشته اند و به نظرشان درست نیست هم بخواهم با دیدی باز به آنها فکر کنند شاید اندکی از حقیقت را در آنها یافتند.
پیش از هر چیز باید بگویم، من نه تاریخ دانم و نه جامعه شناس، اما با نگاهی کوتاه و مختصر به تاریخ ایران، از بیش از دو هزار سال پیش تا کنون و از زمان ادیانی چون آیین میترایی و زرتشتی تا اسلام میتوانم روایت مشترکی در اذهان جامعه ایرانی مشاهده کنم. این روایت مشترک را “عاملیت گم شده” مینامم. (من درباره ی حقیقت ادیان صحبتی نمیکنم، بلکه درباره ی برداشت عمومی از ادیان سخن میگویم).
دو رویکرد در عاملیت حاکمیت (یا همان اداره جامعه) وجود دارد. در رویکرد اول عاملیت حاکمیت را واگذار میکنیم به تخصص، خون (نظام وراثتی یا پادشاهی) و یا رهبران مذهبی مانند مغان زرتشتی. این در تاریخ چند هزارساله ما نیز مشاهده می شود، ما به صورت تاریخی در ایران، عاملیت خود در اداره جامعه را واگذار کرده ایم به نظامهای پادشاهی و یا نظامهای آموزشی مکاتب و ادیان مختلف. اما رویکرد دوم این است که جامعه و تک تک افراد آن عاملیت را واگذار نمی کنند. بلکه تا پایان خودشان را مسئول اتفاقات پیش آمده می دانند.
هرکدام ازین دو رویکرد در دنیای عمل ابزارهایی برای انتخاب اداره کننده جامعه دارند. در رویکرد اول، ابزار حکومت فرد محور و یا همان دیکتاتوری (حال یا با حضور دیکتاتور عادل و منصف و یا غیر منصف و غیر عادل) و در رویکرد دوم انتخابات و دموکراسی است.
خوب شاید بگویید مگر در پزشکی ما به پزشک خود اعتماد نمیکنیم؟ مگر نه اینکه در درمان خود عاملیتی نداریم؟ چرا عاملیت در مسائل اجتماعی اهمیت پیدا میکند؟ نکته دقیقا همینجاست، اینکه بدانیم در چه جایی عاملیت خود را واگذار کرده ایم و در کجا آن را نگه داشته ایم و باید بتوانیم از آن استفاده کنیم. اگر تصمیم به واگذاری عاملیت داریم به روشی که با پزشک خود برخورد میکنیم پس دیگر دموکراسی معنی نخواهد داشت و انتخابات کلمه ای بی معنی! مگر ما رای میدهیم که چه کسی از بین ما پزشک شود؟ تصور کنید انتخابات سراسری بگذاریم، بعد هرکسی که خواست از بین عموم مردم برود کاندید شود و صلاحیت اخلاقی اش را عده ای تایید کنند و بعد ما رای بدهیم که او پزشک باشد! بعد برویم بگوییم نظام سلامت ما کار نمیکند چرا مردم میمیرند چرا کسی درمان نمیشود!
ما به صورت تاریخی در ایران عاملیت خود را واگذار کرده ایم . ما اعتماد کرده ایم به اینکه افرادی با خون خاص (کسانی که پادشاهی را به ارث میبرند) و یا با آموزش دینی خاص درباره ی امور تصمیمگیری نمایند. بعد یکدفعه آمدیم گفتیم چرا رای نگیریم درباره ی اداره جامعه! این رای گیری و دموکراسی مانند رای گیری درباره ی پزشک است! تغییر عملکرد بدون درنظرگرفتن تفاوتهای پارادیمی نهفته در پشت این سیستم!
خوب چاره چیست؟ اینکه اول شفاف باشیم درباره ی عاملیت! اگر میخواهیم عاملیت را واگذار کنیم بسیار هم عالی پس به یک سیستم شایسته پروری اعتماد کرده ایم و دیگر رای گیری و دموکراسی به شکل موجود که متناسب و سازگار با ساختاری است که تک تک افراد عاملیت را از خودشان می داند معنی ندارد. اگر نمیخواهیم عاملیت را واگذار کنیم بدین معناست که باید باور کنیم من تاثیرگذار و مسئولم. در این سناریو به سه گروه از افراد نیاز داریم:
- اول کسانی که آموزش سیاسی، اجتماعی و تخصصی لازم را دارند. به عنوان مثال یک پزشک قهار لزوما گزینهی مناسبی برای وزرات بهداشت نیست و در مقابل آن یک سیاست مدار قهار که تا کنون یک روز درباره ی اقتصاد کار و رفاه اجتماعی مطالعه و تجربه نداشته است گزینه ی مناسبی برای وزارت کار نمیباشد!
- دوم کسانی که بدانند این ما هستیم که انتخاب می کنیم و ما میتوانیم تاثیرگذار باشیم. اگر من از نماینده خود مطالبه میکنم تا حقوق من را افزایش دهد بدون پشتوانهی پولی مناسب برای کشور و او این کار را انجام میدهد و در اثر این افزایش نقدینگی تورم ایجاد میشود دیگر اجازه ندارم بگویم چرا تورم ایجاد شد!
گفتن این صحبتها بسیار ساده است اما صحبتهای اخیرم با افراد مختلف در سطح جامعه به من نشان داد که این تناقض عاملیت گم شده بسیار ریشه دار است. من نه میگویم رای میدهم یا بدهید نه میگویم رای نمیدهم یا ندهید! این تصمیم شخصی هر انسانی است و به خودش مربوط است اما تمام این مطلب را نوشتم که بگویم اگر به تاریخ معاصر ایران نگاه کنیم میبینیم که کسانی که جامعه کنونی ما را ساخته افرادی بودند و هستن همچون ما! به نظرم زمان آن رسیده که کمی باور کنیم تغییر از فرد ما شروع میشود. شاید وقت آن رسیده است که عاملیت تاریخی گم شده خود را پیدا کنیم. هر عملی بهتر از بی عملی است!
در پایان، امروز چهل روز از سقوط هواپیمای اوکراینی میگذرد که دو نفر از دوستان نزدیکم در آن بودند. هیچ چیز به اندازهی مرگ تمرکز آدمها را از مسائل منحرف نمیکند و آنها را خشمگین نمیکند. تک تک ما در در حوادث تلخ و شیرین اطرافمان نقش داریم. و این حادثه نیز استثنا نیست، بیشتر ما با کارهایی که نکردیم!
درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...