ده درصد؛ فقط ده درصد تا رستگاری
اپیزود اول؛ تولد یک استعداد.
” … کار به جایی رسید که به من گفتند اخراجی!. سالها طول کشید. بعد به تلویزیون آمدم. نه بهعنوان مجری، بهعنوان هیچی!. من اصلا تصور هم نمیکردم که یک روزی مجری بشوم. آمدم شبکۀ یک و رفتم پیش یک مدیر دوستداشتنی به اسم آقای خسرویِ عزیز. مثل یک بچۀ نوزده سالۀ پررو نشستم و گفتم «من میخوام آیتم بسازم و فقط دوربین میخوام». به دفعات نشسته بودم پشت دستگاه کارگردان زمانی که دکوپاژ میکرد. مطمئن بودم میتوانم بروم یک چیزی به عنوان آیتم کار کنم. برای همین دوستم من را به آقای خسروی معرفی کرد و گفت «این آدمِ با استعدادیه». ۱۰ دقیقه به من وقت داد. من هم نشستم و گفتم «فقط یه دوربین میخوام». آن موقع کلی پروسه اداری داشت که یک دوربین به تو بدهند. خسروی این ریسک را کرد و به یک بچۀ نوزده ساله برای سه روز یک دوربین داد که سه آیتم ۱۰ دقیقهای ضبط کند. و من آن سه آیتم را گرفتم که خدا را شکر خیلی هم جذاب شد. خسروی فهمید که من میتوانم این کار را بکنم. من را معرفی کرد به پروژهها به عنوان کسی که آیتمهای برنامهها را میسازد. بعد از چند وقت، دستم آمد جلوی دوربین، بعد شانههام و بعد کامل …”
آنچه خواندید بخشی از خاطرات احسان علیخانی بود. به اذعان بسیاری، علیخانی یکی از بهترین تهیهکنندگان-مجریانِ پس از انقلاب است که به خوبی توانسته است علیرغم محدودیتهای بسیاری که در تلویزیون دولتی ایران وجود دارد، همچنان سازنده-مجری پربینندهترین برنامههای تلویزیونی باشد. اما اکنون چند ثانیه با خود فکر کنید: اگر آقای خسروی عزیز، ۱۰ دقیقه به علیخانی فرصت بروز نمیداد، ریسک نمیکرد، و برای سه روز به او دوربین نمیداد، چه اتفاقی برای این استعداد و نهایتا برای جذابیت تلویزیون افتاده بود؟
اپیزود دوم؛ راز موفقیت نوآورترین کمپانی تاریخ.
“… من و جاناتان هر دو فرزند داریم. بنابراین در طی سالها تجربۀ دست اول، از عادت دلسردکنندۀ پدران و مادران در گفتن یک «نه» همیشگی خبر داریم! میتوانم یک نوشابه بردارم؟ نه! میتوانم با اینکه تکلیفم را تمام نکردم، گیم بازی کنم؟ نه!. سندرومِ «فقط بگو نه» میتواند به محل کار هم نفوذ کند. شرکتها برای «نه» گفتن، روشهای منفعلی را به کار میبرند که میتوان به «مراحل متعددی که برای تایید گرفتن باید دنبال شود» و «موافقتنامههایی که باید گرفته شود» اشاره کرد …
… اما واژه «نه» برای یک خلاق باهوش به یک مرگ کوچک شباهت دارد. «نه» علامتی است که نشان میدهد شرکت اشتیاق خود را برای جهش بیشتر از دست داده است. کافی است آنقدر بگویید «نه» تا خلاقهای باهوش از پرسیدن دست بردارند و به طرف درهای خروجی حرکت کنند. پس برای جلوگیری از این اتفاق، فرهنگ «بله» را برقرار کنید. این نقل قول از مایکل هوگان، رئیس پیشین دانشگاه را دوست داریم که میگفت: «اولین توصیه من این است که بگویید بله، در واقع تا جایی که میتوانید بگویید بله!». «بله گفتن» راه رشد و پیشرفت است. «بله گفتن» به تجربههای جدید میانجامد و تجربههای جدید، شما را قادر میکند در این دوران عدم قطعیتها پیشروی کنید …
… وقتی گوگل به سرعت رشد میکرد، همه ما نگران شدیم که مبادا فرهنگ خزندۀ «نه» در شرکت رشد کند. بنابراین، یک روز عصر «سرگی [موسس گوگل]» فهرست صد پروژۀ برتر ما را بررسی کرد و پروژهها را در ۳ دستۀ مختلف قرار داد. حدود ۷۰% پروژهها به کسبوکارهای اصلی جستوجو و تبلیغات جستوجو مربوط بودند. حدود ۲۰% از آنها نیز به محصولاتی مربوط میشدند که تا اندازهای به موفقیت زودهنگام دست یافته بودند. ۱۰% پروژهها نیز کاملاً جدید بودند و احتمال شکست آنها بسیار بالا بود اما در صورت کسب موفقیت، سود بزرگی به دست میآمد. نتیجه نهایی که استراتژی معروف ۷۰-۲۰-۱۰ بود، به قانون ما برای تخصیص منابع تبدیل شد: ۷۰% منابع به کسبوکار اصلی، ۲۰% به خروجیهای نزدیک، و ۱۰% بقیه هم به محصولات کاملا جدید. این قانون به ما این اطمینان را میداد همیشه سهمی از منابع به کسب-وکار اصلی تعلق خواهد گرفت مضاف بر اینکه در بخشهای آیندهدارِ در حال رشد و ایدههای غیرمعقول نیز سرمایهگذاری خواهد شد …”
اپیزود سوم؛ ده درصد تا رستگاری.
اساسا مشکل بنیادین همۀ برنامهریزیها، چه در سطح سازمانی، چه در سطح ملی، و چه حتی در سطح فردی، همین است: هیچکدام مجالی به شکوفایی این ده درصدها نمیدهند؛ و عجب آنکه تاریخ به خوبی نشان میدهد که بسیاری از شکوفاییهای بشر، در همه عرصهها، حاصل همین ده درصدها بوده است. رستگاری انسانها، سازمانها، و کشورها، به برنامههای جامعِ از قبلنوشتهشدۀ پر از باکس و فلش نیست؛ آنها صرفا برای ادامۀ مسیرهای قبلی مناسبند. رستگاری، در دل «بله» گفتن به همین ده درصدهاست؛ و متاسفانه، برنامهریزی، ماهیتا دشمن آنهاست.
درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...