بی خویشتن خویش در اوج موفقیت

بی خویشتن خویش در اوج موفقیت

یادم میاد دانشجوی لیسانس بودم (توی جو سنگین اپلای کردنهای دانشگاه شریف)، یکی از دوستام که یکم از من بزرگ تر بود بهم میگفت: ببین حانیه آدم تا قبل از اینکه برای دفعه اول از ایران بره و یه جای دیگه زندگی کنه ریشه داره، وطن داره اما وقتی برای اولین بار اون دوتا چمدون ۲۳ کیلویی رو پر میکنه و قدم در راه بی بازگشت میذاره دیگه هیچ جای این کره خاکی حس قرار داشتن نمیکنه حتی توی اونجایی که قبلش بهش میگفت وطن. آدم ها پاشونو که توی هواپیما میذارن میشن یک بوم و دو هوا، میشن بی قرار اینجا و چشم انتظار آنجا، میشن انسانهای شکسته ای که از بیرون بسیار موفق به نظر میان.

این حرف باهام موند تا دفعه اولی که به نیت برند پرآوازه ای به نام هاروارد دوتا چمدونم رو بستم و پام رو گذاشتم توی اون هواپیما، و همه چی آغاز شد، چیزهایی رو از دست دادم که الان وقتی که دوباره قصد رفتن دارم یادشون افتادم و فکر میکنم مهمترین نکاتی هستند که در سیاستگذاری باید به آدمها یاد داد:

ساختارهای اجتماعی و نرم: خیلیا غر میزنن که ما ایرانیا زیادی توی زندگی هم سرک میکشیم و فاصله رو حفظ نمیکنیم، اما روی دیگه ی این سکه اینه که آدمهای اینور دنیا که بهش میگن شرق، بیشتر بهم اهمیت میدن! اینجا آدم میتونه به اندازه یکبار دیدن یه آدم رو بشناسه اما حس کنه میتونه بهش تکیه کنه و رو کمکش حساب کنه. اینجا آدم میتونه حس کنه که اگه در حال سقوط باشه یه کامیونیتی هواشو دارن که نخوره زمین! از ساده ترین مسایل گرفته مثل اینکه خاله ات وقتی مهمونی میاد خونتون برات سبزی سرخ شده میاره میذاره تو فریزرت که مبادا توی اوج کارات نرسی غذای با کیفیت بخوری تا پیچیده ترین مسائل سیاسی و اقتصادی که به اشارتی میتونه جمعی کاملا متفاوت رو منسجم کنه. پس یادمون نره ساختارهای اجتماعی نرم رو قدردان باشیم و سعی کنیم حفظ و تقویتش کنیم. یکی از جاهایی که توی کارم به این ساختارها اهمیت دادم و هنوزم ازش به عنوان مهمترین دستاوردم یاد میکنم، ساختار اجتماعی نرمی بود که برای ایجاد نظام تحلیل اطلاعات بازار کار در بین مدیرکلهای چندین نهاد دولتی ایجاد شد. وقتی با این افراد کار می کردم حس می کردم برای تک تک افراد نه تنها کار بلکه حال این کامیونیتی بسیار مهمه که باعث شد کار با بازده بیشتر از موارد مشابه جلو بره. یادمون باشه که باهم مثل یه کامیونیتی رفتار کنیم و از بازیهای سیاسی دوری کنیم. باور کنین بازده کارهامون و برنامه هامون چندین برابر خواهد شد.

خانواده: خانواده یه حس مشترکه، یه عده آدم که خیلی براشون مهمی و هرکاری برات میکنن. حالا یه عده مثل من پدری و مادر بیولوژیکی دارن که این حس رو بهشون میدن اما این مفهوم میتونه به همه ی اون آدمایی اطلاق بشه که تقریبا اندازه خودت دوست دارن و در هر لحظه تورو را مقدم بر خودشون میدونن. یکی از اعضای این خانواده یه روز برای اینکه مطمئن شه من در کار خودم رو غرق نمیکنم و از اصل زندگی باز نمیمونم مجبورم کرد که بهش قول بدم فقط یه استاد دانشگاه خواهم شد و وارد سیاست و کارهایی ازین جنس پرفشار نخواهم شد. بعد باهام دست داد و ازش عکس گرفت تا در تاریخ ثبت بشه :blush:. این کارش منو به فکر فرو برد که ما برای پاسخ به خواهش قدرت درونمون آدمهایی رو ساعتها و سالها منتظر در کنارمون بودن و لحظه ای وقت گذروندن باهامون نگه میداریم و وقتی متوجه این امر میشیم که دیگه فرصت زیادی باهاشون نداریم. یادمون باشه آدمهایی رو که خانواده مینامیم رو هیچ وقت منتظر خودمون و ابراز عشق و محبتون نذاریم.

خویشتن: مهمترین چیزی که ما انسانهای کمال طلب (منظورم تمام سطوح جامعه از سیاستمداران تا همسانان خودم) یادمون میره اینه که یک انسان درون داریم خیلی مهمتر از اون موفقیت و کاریه که داریم انجام میدیم. مدتیه که ایمان آوردم آدمها و روابط و دلمون خیلی مهمتر از هر کار و موفقیته اما کمال طلبی نهادینه شده در من/ما باعث میشه همیشه اون چیزیو که اسمشو میذاریم موفقیت، انتخاب کنم.. وزارت، معاونت، دانشگاه خوب و … یادمون میره همه ی اینها اگر حال ما خوب نباشه اگر روحمون رو نابود کنه نمیتونه پایدار باشه. یادمون باشه کاریو قبول کنیم و انجام بدیم که حالمون رو خوب میکنه که با انجامش خویشتنمون خوشحال میشه.

خلاصش اینه که من وقتی برای بار اول بعد از به اصطلاح مهاجرت نصفه برگشتم هرچند درین بازه (بعد از بازگشت از هاروارد و قبل ازینکه اینبار عزم رفتن کنم) بسیار نوسانات اقتصادی و از بین رفتن سرمایه های اجتماعی (به صورت کلی در ایران) آزارم داد، روابطی و کامیونیتی هایی را تشکیل دادم که به نظرم از تمام چیزهایی که توی رزومه به عنوان دستاورد مینوسم مهمتره. از تمام اون اسناد سیاستی و نوآوری هایی که بهشون افتخار میکنم اثر بیشتری روی روح عالم و زندگی بقیه داره. درین لحظه معتقدم یکی از اصول مهم سیاستگذاری که در هیچ برنامه و کلاس و دانشگاهی یاد نخواهی گرفت فراموش نکردن انسانیت و روابط اجتماعی است. باید در کلاسهای درس به آدمها یاد بدهیم پیش از تمامی منافع شخصی و اسم و رسم، انسان باشیم و در هرفعالیتی حفاظت از روح خود، آسیب نزدن به دیگران و محدود نکردن اختیارات دیگران را در اولویت خود قرار دهیم بعد مصوبه و سیاست و برنامه ی اجرایی تدوین کنیم!
ممنونم از تمام کسانی که درین سه سال باعث شدن کلاس درسی به وسعت یک کشور را تجربه کنم.

بر اساس تجربه ی سالهای اخیرم در ایران دریافتم که یکی از مهمترین موانع توسعه عدم وجود دانش سیاستگذاری عمومی در دستگاه های اجرایی است. من حانیه محمدی فارغ التحصیل مدرسه کندی هاروارد و مشاور سیاست گذاری هستم و پیش از شروع همکاری ام با دولت تجربه های زیادی در بخش خصوصی داشته ام، حوزه علاقمندی من رهبری و سیاستگذاری عمومی است.

۴ دیدگاه در رابطه با بی خویشتن خویش در اوج موفقیت

  • Avatar

    آفرین بر شما😊👌عالی و بجا

    زهره
    پاسخ
  • Avatar

    ادم های کمال طلب معمولا به صورت موقتی می توانند به خانواده و خودشون توجه کنند.
    خوب و بدشو نمی دونم ولی میگن ادمای آنرمال دنیایی را می سازند که ادمای نرمال بتوانند تو اون دنیا، زندگی نرمالی داشته باشند. یادم نمیاد کی گفته 🙂

    آناهیتا پاک فطرت
    پاسخ
  • Avatar

    وقتی من متنی را که خودم نامه حانیه برای جهان سوم نامیدم خواندم مو به تنم سیخ شد و شاید قطره ای باران شوق یا حسرت بر گونه هایم پاک کردم.دانشمندانی که مربوط به این آب و خاکند ولی …
    نه بر می گردند و می سازند تجربه ۳۰ ساله من در برخورد با انسانهای مختلف می گوید برخی اوقات حرفهایی را که انتظارش را نداری می شنوی و بعد می روی
    و در گذار زندگی آدم هایی را می بینی که ذاتا بزرگند ولی بزرگی شان اجازه نمی دهد دیده شوند
    ولی ….

    علیرضا مقتدایی
    پاسخ
  • Avatar

    سلام خانم محمدی وقت بخیر، نوشته بی خویشتن خویش شما را مطالعه کردم حاوی نکات مهمی بود بیشتر افرادبا استعداد فکر می کنند زندگی یعنی تحصیل در بهترین دانشگاه زندگی در بهترین کشور و اینکه مهم بشی معروف بشی و همه بشناسنت و بهت افتخار کنن. همه اینها خوبه . ولی زندگی واقعی چیزی به مراتب فراتر از این تصویرهای ساده انگارانست. شعری از سهراب … زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ …. پرشی دارد اندازه عشق … زندگی رسم خوشایندی است
    زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود … زندگی جذبه دستی است که می چیند
    و از همه اینها مهمتر …
    زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است ….
    وقتی از حجاب ذهن با توجه بر اکنون خارج شویم … به خویشتن خویش به جان جانها متصل می شوم و دیگر نیاز نیست عظمت زندگی را با ذهن محدودمان طرح ریزی کنیم …

    eshagh
    پاسخ

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمه مورد نظر خودتون رو تایپ و سپس دکمه Enter را فشار دهید

Shopping Cart